5

انشا در مورد نیمکت

انشا در مورد نیمکت

انشا درباره نیمکت

انشا در مورد نیمکت

.

انشا در مورد نیمکت

******************

انشا از زبان میز و نیمکت مدرسه با توصیف ادبی

شاید باورتان نشود . ولی آنقدر که ما از بچه های مدرسه خاطره داریم، آن ها از ما ندارند. ما میز و نیمکت ها مثل دوربین فیلم برداری لحظه به لحظه ی دانش آموزان را در تار و پودمان حفظ کرده ایم. حتی وقتی بزرگ تر می شوند و به دانشگاه می روند، در آن جا هم به شکل جدید تر یا هر فرم دیگری در کنارشان هستیم.

در گذشته های نه چندان دور ما را از چوب می ساختند. تمام اجزای ما با میخ های کوچک و بزرگ به هم متصل می شد. گاهی که بچه ها شیطنت می کردند، روی ما می پریدند و میز به میز همدیگر را دنبال می کردند. یا به میخ و اجسام نوک تیز روی ما شکل هایی را می کشیدند. با اینکه تحمل این کارها برای مان سخت بود، اما با صبوری تحمل می کردیم. چون می دانستیم چند ماه بعد مدرسه ها تعطیل می شود و ما دوباره تنها می شویم.

تنهایی برای میز و نیمکت ها خیلی سخت است. فرق هم نمی کند ، از ورق آهن ساخته شده باشی، یا مثل هم نسل های ما، از چوب و میخ های بزرگ و کوچک. ما از بچه هایی که به مدرسه می آیند معنی می گیریم. اگرنه فقط یک تکه چوب یا آهن هستیم. بدترین خاطره ای که ممکن است یک میز و نیمکت داشته باشد ، پیری و فرسودگی است. آن زمان که پاهای ما، یا به قول بازرس مدرسه، پایه های ما لق و زهوار در رفته شده اند. نمی خواهم بگویم بچه ها هم در فرسودگی و پیری ما نقش دارند ، اما اگر فقط کمی با ملایمت رفتار کنند عمر بیشتری خواهیم داشت. میز و نیمکت ها صبورترین وسایل مدرسه ها هستند.

آن ها به همین قانع اند که بچه ها دوست شان داشته باشند. افسوس که دیگر خیلی ها میز و نیمکت های چوبی را فراموش کرده اند. اما تا وقتی که حتی یک میز و نیمکت چوبی در کلاس های درس وجود دارد، ما زنده ایم و به یادتان خواهیم بود. شما هم ما را فراموش نکنید. من به نمایندگی از تمام میز و نیمکت های مرحوم به شما توصیه می کنم به نسل بعد ازما هم احترام بگذارید.

آن ها اگر چه مثل ما حافظه ای قوی برای به خاطر سپردن شما ندارند، اما همان کاری را انجام می دهند که ما انجام می دادیم. امیدوارم هر وقت به یاد ما افتادید، لبخند بزنید و به خوبی از ما یاد کنید. دوست دار شما، میز و نیمکتی که دیگر نیستند.

*******************

سرگذشت یک میز و نیمکت را از زبان خودشان بنویسید.

به نام خدا

سرگذشت یک میز و نیمکت را از زبان خودشان بنویسید.

یک درخت بزرگ در جنگلی انبوه  بودم که با دوستانم که تعداد آن ها  بسیار زیاد بود در آن جا زندگی می کردم.

روزی تبر زنی آمد ومرا ازاین جنگل بزرگ جدا کرد و دوستم را هم برید.

مارا در کامیونی گذاشتند وبه کارخانه چوب بری بردندودر آن جا ما را تکه تکه کردند.سپس ما رابا کامیونی دیگر به نجاری بردند.

نجار ما را شکل داد ،او از من یک میز ساخت و دوستم را به یک نیمکت تبدیل کرد.

ما را به مدرسه ای بردند تا شما دانش آموزان با استفاده از ما بتوانید راحت تر درس بخوانید.

من ودوستم از شما می خواهیم که ما را خوب و تمیز نگه دارید و روی ما یادگاری ننویسید،مارا زخمی نکنید یا ما را خط خطی نکنیدتا ما مدت طولانی تری سالم بمانیم. همیشه به یاد داشته باشیدکه  برای درست شدن ما افراد زیادی در این راه زحمت کشیده اند.

*********************

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نود 32